زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـرا بـمان و زنـدگیام را بهـم نزن زهرا بمان و مرگ علی را رقم نزن آشفـتگـی قـلب مرا جـمع و جـور کن فکری به حال و روز دل این غیور کن اصلابمان و روی خودت را نشان نده بازو شکسته، دست خودت را تکان نده با تو بگـویم از غم و درد و گـلایهها خـیـلی دلم شکـسـته شده از کـنایـهها! دنیای من که در نظرم سوخت فاطمه دیدم تو سوختی، جگرم سوخت فاطمه ای با حـیا! تو را جلـوی دیدهها زدند تو پا به ماه بودی و با ضربه پا زدند حـوریـهام تو را چـقـدر ظـالـمـانه زد پیـش عـلـی به بـازوی تو تـازیانه زد |